آرشا سخنگو میشود =)
از بعد از عید تلاش آرشا برا حرف زدن چند برابر شده بود تا اینکه بالاخره یه چیزایی گفت
هر چیزی که مال خودش باشه رو بر میداره و بغل میکنه و خیلی کش دار میگه آاااااااااااااش یعنی مال آرشا
در هر چیزی رو بر میداره و یک ریز میگه دریش و رو هر چیزی امتحان میکنه ببینه بهش میخوره یا نه
هر جا کفش یا مدپایی ببینه اشاره میکنه و میگه افش یعنی کفش
هر چیز مایعی ببینه میگه آب بیریز و به لیوان آبش هم میگه آبیش احساس مالکیت میکنه بهش
دنبال باباش راه میافته و با یه لحن قلدری میگه بابا بابا ولی منو با کلی ناز و اشوه صدا میزنه مامان و رو ن آخرش هم کلی تاکید میکنه که با ممه اشتباه نشه
یه چند روزی هم میشه که یاد گرفته میگه عمه و از ٦ صبح که بیدار میشه داره عمه اش رو صدا میکنه
میزنه به در فریزر و یک بند میگه تنی تنی یعنی بستنی
بقیه موقع ها هم که حرف نمیزنه داره برا خودش موزیک میزنه (لی لی لی لی لی ....)
خلاصه که این روزها تو خونه ما تا وقتی آرشا بیداره سکوت خوابه