آرشاآرشا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

با تو دوباره

خدایا شکرت , خدایا شکرت, خدایا هزارمرتبه شکرت که فقط یه کابوس بود

وقتی از خواب پریدم سر تا پاتو غرق بوسه کردم انگار از بوسیدنت سیر نمیشدم چه صحنه های وحشتناکی تو خواب دیده بودم صورتم خیس اشک بود گلوم هم از بغض درد میکرد ولی خوشحال بودم که خواب بود خدایا من و با این خوابها نترسون طاقتشو ندارم میدونم یه باره دیگه امتحانم کنی تو خواب میمیرم.   ...
12 شهريور 1391

آرشا و دنیای این روزهاش

آرشا و هونو (یعنی هندوانه) آرشا و گلهاش آرشا و آینه ببینید چه به روز میزتوالت من آورده؟؟؟ آرشا و رستوران بچه های شاد که خیلی بهش خوش گذشت و دلش نمیخواست بیاد خونه ...
3 شهريور 1391

یه عالمه عکس از شیطونی هام

پسرم ممنونم ازت که این روزها با تمام مشغله های من کنار میای ممنونم ازت که خودتو سرگرم میکنی تا من به کارهام برسم امیدوارم این چند ماه زود بگذره و دوباره منو تو کلی با هم بازی کنیم و شیطنت. دیگه بیشتر کلمه ها رو میگی کلمه هایی که قبلا اشتباه میگفتی رو الان درست میگی سعی میکنی جمله بگی ولی جمله هات نه فعل دارن نه فاعل؛ وقتی بابا تهران نیست دلت براش تنگ میشه و بهونشو میگیری خلاصه کلی بزرگ شدی باورم نمیشه انقدر زود بزرگ شدی عاشق وقتی هستم که میای بهم میگی ماما جوووووون وای که دلم میخواد درسته قورتت بدم انقدر که شیرینی. وقتی چیزی از دست کسی میگیری یا چیزی به کسی میدی حتما میگی مممممسیییی (یعنی مرسی) وقتی وارد جایی میشی حتما سلام میکنی حتی اگر ک...
22 مرداد 1391

کارهای مورد علاقه آرشا

چند روزه آرشا شدیدا به این دو کار علاقه مند شده و نصف روز مشغول انجام دادنشونه داخل شومینه رو ببینید چه جوری ترکونده با این علاقه مندی ها دیگه کم کم دارم نگران آینده شغلی آرشا میشم ...
11 خرداد 1391

آرشا و جوجوش

امروز سپیده جون آرشا رو سورپرایز کرد و بهش یه جوجه اردک کادو داد آرشا با دیدن جوجه اردکش کلی ذوق کرد کلی جیغ خوشحالی کشید و تمام طول راه برگشت به خونه جعبه جوجوشو رو پاش نگه داشت  وقتی اومدیم خونه بابا سورنا یه جعبه برا جوجو آورد و گذاشتیمش تو جعبه ولی آرشا انقدر جوجو بیچاره رو با جعبه پشت و رو کرد که جوجو رو بردیم تو حمام تا آرشا باهاش بازی کنه البته خیلی جون جوجو تو خطره چون هر لحظه احتمال میره که جوجو له بشه چون آرشا شدیدا دوست داره جوجو رو تو دستاش بگیره سپیده جون ممنون که روزهای پسرم رو هیجان انگیز کردی ...
5 خرداد 1391