آرشا و نوروز 91
ما بعد از یه مسافرت طولانی برگشتیم
سال نو با کلی تاخیر مبارک
انقدر گفتنی دارم که نمیدونم از کجاش شروع کنم؟؟؟
ما ٢٩ اسفند طبق قرار هر ساله با باباجون اینها راهی بروجرد شدیم البته قرار بود ساعت ٣ صبح راه بیافتیم که تا تو ماشین هم رفتیم ولی دوباره برگشتیم بالا و لالا کردیم تا ساعت ١١ صبح و بعدش راه افتادیم تا کلی از مسیر رو که آرشا خان خواب تشریف داشتن ولی بعدش که برا ناهار وایسادیم بیدار شد و رفت تو ماشین بابایی و گلی اونجا شیطونی کرد کلی بوق زد و برف پاک کن و روشن کرد و خلاصه آتیش سوزوند این هم مدرکش
بروجرد هم کلی بهش خوش گذشت
روز ٣ عید صبح زود راه افتادیم سمت اصفهان عمو شهرام و خاله مریم دوستای خوبه مامانی و بابایی منتظرمون بودن ١ روز هم پیش اونها بودیم و کلی بهمون خوش گذشت باهاشون رفتیم پل زمان خان کلی هوا سرد بود برا همین منو پیچوندن لای پتو که سردم نشه ولی من همش دست و پا میزدم که بیام بیرون و برم کنار آتیش ولی نزاشتن که
بعد از اصفهان هم رفتیم شیراز مامان جون و خاله صبا و بقیه کلی منتظر ورود من بودن اونجا که دیگه خیلی خیلی بهم خوش گذشت آخه کلی با مبین و طناز بازی کردم و هرچی شیطونی بلد نبودم از اونها یاد گرفتم تازه خیلی هم پسر خوبی بودم تو عقد دایی بابک من از اول مهمونی خوابیدم تاااااااااا اخرش تا مامانی بتونی حسابی قر بده ههههههه
بقیش چون زیاده تو ادامه مطلب
من و مامانی تو جاده شیراز
من و بابایی ست کردیم بریم عید دیدنی
اولین عید دیدنی سال 91 خونه عمو سعید
من و مبین
بعد از کلی خوش گذروندن تو شیراز 16 فروردین راه افتادیم دوباره سمت اصفهان اینبار پیش عمو حسین و خاله ژیلا دوستای خوب مامانی و بابایی اونجا هم 2 روز موندیم و کلی خوش گذشت رفتیم پل خواجو و من تمام مدتی که اونجا بودیم و خودم راه رفتیم خیلی خوش گذشت